محل تبلیغات شما

دمِ غروب یه روز آبان ماه،بارون شدید،بزور چترمو تو دستم نگه داشتم،مانتوی مشکی موردعلاقمو پوشیدمو شال قرمزمو با رژلب قرمزم هماهنگ کردم.میریم تو یه کافه ی پر از دود وقتی کل راهو علیرضا قربانی داره حریق خزانو زمزمه میکنه،هات چاکلت غلیظی رو که سفارش میده نمیتونم بخورم و خودمو علاقمند به بحث اونا و دوستاش نشون میدم درحالیکه اصلن مودِشونو نمیفهمم.برمیگردم،سیاوش قمیشی میخونه و بوی ادکلن و افترشیو اون گیجم کرده.ارینته به زمان و مکام نیستم.همه چیز و همه کس اونه.از خواب میپرم.از ایران رفته.

که گر دست بیداد تقدیر کور،تورا میدواند به دنبال باد،مرا میدواند به دنبال هیچ...

برای مرغِ عشقِ مرده ام...

این روزهای نمیدانم چه رنگی...

تو ,میدواند ,یه ,مودِشونو ,برمیگردم،سیاوش ,نمیفهمم ,به دنبال ,میدواند به ,ادکلن و ,و افترشیو ,بوی ادکلن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روابط عمومی پرسش مهر 98